يکشنبه ۱۴۰۳/۰۷/۱۵ ۰۲:۴۶:۱۳

اقتصادکارامد: سپهر همگانی از نظر یورگن هابرماس مشخصه بارز مردم سالاری‌های جدید است؛ جایی که همه افراد حق و توانایی نظر دادن و بحث کردن دارند و در خلال همین مباحث اگر به طور عقلانی پیش بروند اجماعی بین مشارکت کنندگان شکل می گیرد که نهایتا به تصمیم و اجرای آن ختم می‌شود.

سپهر-همگانی-و-چالش‌های-زیست-محیطی

یکی از موضوعات چالشی‌که اغلب در این منظومه مطرح می‌شود و در رسانه ها بازتاب می‌یابد، آسیب‌ها و مزیت‌هائی مباحث زیست محیطی است. معمولا این جنجال‌ها پرتنش هستند و مشارکت کنندگان متنوعی دارند. همین موضوعات به سرعت به تنش‌های بزرگی تبدیل می‌شوند که گاهی به اعتراضات در سطح گسترده یا محلی ختم می‌شوند. همه دسته‌ها دیگران را به بدفهمی و عدم استحقاق در بحث متهم می‌کنند. اما سوال این است که اساساْ در چنین حالتی چه کسی می‌تواند سخن بگوید؟ چه حوزه‌ای باید در نظر گرفته شود؟ چگونه می‌توان عقلانیت را به بحث برگرداند؟

عموما هر گاه بحثی درباره موضوعات زیست محیطی شکل می‌گیرد به سرعت عقلانیت به کناری گذاشته می‌شود و طیف وسیعی از سخنگویان با هم درگیر می‌شوند بدون اینکه در نهایت به توافقی بینجامد. پر پیداست که در زمانه ما که مردم سالاری حاکم است بیهوده بودن این بحث هزینه زیادی به دولت‌ها تحمیل می‌کند؛ زیرا دولت موظف است که از منابع موجود در قلمرو حاکمیتش برای رفاه و آسایش مردم بهره ببرد. از طرف دیگر دولت‌ها بدون جلب رضایت اکثریت مردم به سختی می‌توانند برنامه‌های موظف را اجرا کنند. همه این موارد بدون وجود نوعی از عقلانیت در تصمیم گیری ممکن نیست؛ زیرا بدون وجود عقلانیت در تصمیم گیری طبیعتا طیف بسیاری از مردم ناراضی خواهند بود.

موضوعی که در بحث‌های زیست محیطی پیش روی دولت‌ها قرار می‌گیرد این است که میان گروه‌های متنوعی که هر کدام از منظری می‌نگرند محاصره می شود و هر تصمیمی یا غیر عقلانی می شود یا ناراضیان بسیاری دارد. زیرا همیشه چند دسته را می توان از هم منفک کرد: ۱. دسته افرادی که از منظر علمی به قضیه نگاه می‌کنند و دیگران را شایسته وارد شدن در بحث نمی‌بینند چون ماهیت موضوع را علمی می‌دانند؛ ۲. دسته کسانی که با نگاهی رمانتیک و عاطفی به موضوعات زیست محیطی می‌نگرند و علم گرایان را به تبانی و همدستی با ذینفعان متهم می‌کنند؛ ۳. ذینفعان مستقیم که می‌تواند بنگاه‌های اقتصادی دولتی یا خصوصی باشند و هر دو دسته قبلی را به دوری از واقعیت متهم می‌کنند؛ ۴. کلیت دولت به عنوان مرجع تصمیم گیری و اجرای نهایی که به طور طبیعی نمی‌تواند با هیچ دسته‌ای از دسته‌های مذکور به طور کامل منطبق شود.

برای مثال اگر در طبیعتی بکر معدنی پیدا شود و اراده‌ای برای بهره‌برداری از آن باشد خود به خود چهار دسته بازیگر مطابق موارد بالا در تصمیم گیری و بحث مشارکت می‌کنند. حال سه سوال مذکور درباره سخن گفتن، عقلانیت و حوزه‌های مربوطه اینجا مطرح می‌شود.

از ابتدا تا اواسط قرن بیستم مباحث زیست محیطی و طبیعی در سیطره دانشمندان بود و آنها دیگران را مستحق ورود به بحث نمی‌دانستند، اما در بیش از نیم سده اخیر آشکار شده است که گرچه ماهیت این موضوعات علمی است ولی همین موضوعات هرگاه به مرحله تصمیم گیری برسد نیازمند یک کنش اجتماعی و جمعی است و اساسا در بسیاری از آنها تصمیم گیری کنشی سیاسی می‌شود. هرگاه تصمیم گیری به کنشی سیاسی تبدیل شود به سپهر همگانی وارد می‌شود و ذات مردم سالارانه حکومت های جدید نیازمند دادن حق نظر و مشارکت به همه کسانی است که از آن متاثر می‌شوند.

به بیان ساده تر، در موضوعاتی مثل گرمایش زمین، استخراج معادن و منابع و ... اگر به رای عمومی گذاشته شود غریب می‌نماید. اما فرضا اگر به صورت علمی ثابت شود که زمین در حال گرم شدن است و راه‌های مقابله با آن مشخص شود، تصمیم گیری برای اجرای این اقدامات، نحوه اجرا و اینکه چه اقداماتی انجام شود یک کنش جمعی و همگانی است که همه از آن متاثر می‌شوند و باید در آن مشارکت کنند. بنابراین همه این گروه‌ها باید با در نظر گرفتن جایگاه خود در بحث و تصمیم در سپهر همگانی مشارکت داشته باشند تا تصمیمی عقلانی اتخاذ شود.

یک راه حل هابرماسی برای عقلانیت بخشیدن به بحث این است که در ابتدا دست کم سه نوع گفتمان از هم جدا شوند: گفتمان کاربردی یا پراگماتیک که مباحث علمی معمولا ذیل آن قرار می‌گیرد، گفتمان اخلاقی و رفتاری که تصمیم‌گیری‌ها بر اساس آنها انجام می‌شود. در زمینه بحث‌های زیست محیطی گفتمان کاربردی یا پراگماتیک که در نقطه نظرات علمی متجلی می‌شود با حقیقت و دروغ مدعیات مطرح شده و کارایی و ناکارآمدی روش‌های پیشنهادی سر و کار دارد. این قسمت از بحث کاملا ضروری است اما همه مطلب نیست. زیرا سوالات اخلاقی و مباحث مربوط به عدالت و انصاف را در نظر نگرفته است.

مثلا استخراج معادن معمولا موضوع جنجال برانگیزی ست؛ زیرا انسان چاره‌ای جز استخراج برخی از مواد معدنی ضروری از زیر زمین ندارد. اما استخراج معدن فرآیندی برگشت ناپذیر هم هست، عمل استخراج را نمی توان وارونه کرد. اگر چنین موردی پیش‌رو داشته باشیم گفتمان مربوط به آن شکل خاصی پیدا می‌کند؛ زیرا سوالات متفاوتی وجود دارد؛ _اگر بهره ور باشد استخراج آن چه تبعات زیست محیطی دارد؟ _آیا بهره وری اقتصادی به تبعات زیست محیطی می‌چربد؟ چگونه می‌توان از تبعات زیست محیطی آن کاست؟ این سوالات پرسش‌هایی فنی و کاربردی هستند و باید دانشمندان مختلف هر کدام از یک حوزه علمی درباره آن نظر بدهند. اما این تمامی سوالات نیست بلکه فقط سوالات فنی و کاربردی هستند. پرسش‌های مهم دیگر که باید پرسید چنین هستند: آیا از منظر اخلاقی می توان مانع استخراج معدن شد؟ اگر استخراج بهره‌وری داشته باشد آیا غیر اخلاقی نیست که مانع آن شد؟ چه کسی وظیفه دارد که از تبعات زیست محیطی بکاهد؟ چگونه می‌توان با عدالت و انصاف نسبت به آیندگان از این معدن و موارد مشابه استفاده کرد که هم برای افراد زنده فعلی عادلانه باشد هم برای آیندگان؟ و بسیاری سوالات دیگر.

وقتی حوزه‌های گفتمانی از هم تفکیک شوند معمولا نظرات مخالف با هم در تضارب قرار می‌گیرند و اگر گفتمان با عقلانیت پیش رود همه مشارکت کنندگان می‌توانند در نهایت به درجه‌ای از توافق برسند.

آریا یونسی؛ پژوهشگر و دکترای فلسفه

 

 

سپهر همگانی و چالش‌های زیست محیطی

پیام ها

نظرتان را بیان کنید

پیام های ارسالی پس از تایید منتشر خواهند شد