پنج شنبه ۱۴۰۳/۰۹/۰۱ ۱۳:۰۸:۵۷

نفتون:بیست و پنجم اردیبهشت ماه، روز پاسداشتِ زبان فارسی و بزرگداشتِ حکیم ابوالقاسم فردوسی همان شاعرِ بزرگی است که همه ثروت، جوانی، عمر و سلامتی خویش را در راه حفظ زبان فارسی و فرهنگ و تاریخ ایران زمین در طبق اخلاص نهاد

ّپارسی-راپاس-بداریم

تهران- ایرنا- در سال‌های اخیر با گسترشِ نفوذ فضای مجازی و دسترسی به آن، تلقی خودآگاه یا ناخودآگاهِ حقارتِ زبان فارسی در برابر زبان‌های فرنگی با شتابِ بیشتری در ذهن و تصوّرِ گروهی از اقشارِ و بخصوص جوان جامعه درحال ریشه دواندن است.

بیست و پنجم اردیبهشت ماه را تقویم‌ها به نام روز پاسداشتِ زبان فارسی و بزرگداشتِ حکیم ابوالقاسم فردوسی ثبت کرده‌اند؛ همان شاعرِ بزرگی که همه ثروت، جوانی، عمر و سلامتی خویش را در راه حفظ زبان فارسی و فرهنگ و تاریخ ایران زمین در طبق اخلاص نهاد و تقدیم به ایران و ایرانیان کرد. پیش از فردوسی و از پسِ او نیز همواره بوده‌اند عاشقانی که نسبت به حراست و مراقبت از زبانِ شیرین و غرورآفرین فارسی خود را مسئول می‌دانسته‌اند.

حکایتِ «تاریخِ سیستان» از اقدامِ مهم یعقوب لیث، امیر صفّاریِ سیستان، در سال ۲۵۴ هجری قمری در حفظ و تثبیت زبان فارسی معروف است. آن‌گاه که یعقوب لیث بر شماری از تتمه خوارج پیروز می‌شود، شاعران، مدحِ او را به زبانِ رسمی، ادبی و اداریِ آن روزگار، می‌سرایند:

«قَد اَکرَمَ اللهُ اهلَ المِصرِ و البَلَدِ /// بمُلکِ یَعقوبِ ذِی‌الإفضالِ وَ العُدَدِ

چون این شعر برخواندند، او عالِم نبود؛ درنیافت. محمد بن وَصیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و ادب نیکو ‌دانست و بِدان روزگار نامۀ پارسی نبود. پس یعقوب گفت: چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت؟ محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت... و چون یعقوب، زنبیل و عمار خارجی را بکشت و هری بگرفت و سیستان و کرمان و فارس، او را دادند، محمد بن وصیف این شعر بگفت:

ای امیری که امیران جهان خاصه و عام /// بنده و چاکر و مولای و سگ‌بند و غلام

ازلی خطی در عرش که مُلکی بدهید /// به ابی‌یوسف یعقوب بن لیث همام...». [۱]

این زبانِ فارسی یا به قول حافظ عزیز «این قند پارسی»، نسل‌ها سینه به سینه از عهدی به عهدی دیگر سفر کرده و خوشی‌ها و غم‌ها دیده و شنیده و روایت کرده تا امروز در اختیار ما قرار گرفته است. زبانی که پس از مسلمان شدنِ ایرانیان، در خدمت اسلام قرار گرفت، اما توانست هویت مستقل خود را در برابر زبانِ اداری و دیوانی حاکمانِ تعیین شده از سوی خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس، حفظ کند؛ زبانی که در برابر ترکانِ غزنوی و ترکمانانِ سلجوقی همچنان قد برافراشت و آنان را نیز شیفته خود کرد؛ و زبانی که از سیل ویرانگر هجوم مغول و تاتار نیز به سلامت گذشت. زبانی که در عهد مشروطه نیز گرچه گروهی فرنگ‌رفته یا فرنگی‌مآب، خواسته و ناخواسته با واژگان و اصطلاحات بیگانه تیغ و دشنه بر پیکرِ آن می‌زدند، اما همچنان سرِپا ماند تا خود را به ما امروزیان برساند، تا ما از پسِ هزار سال بتوانیم بی‌نیاز از هر واسطه تفسیری و هر فرهنگ لغتی، به‌مَثَل این بیت رودکی، پدر شعر فارسی، را بخوانیم و بفهمیم و از خواندن و فهمیدنش لذت ببریم:

«هر که ناموخت از گذشتِ روزگار /// نیز ناموزد ز هیچ آموزگار» [۲]؛

و یا این بیتِ معروف سعدی را می‌توانیم به‌تمامی درک کنیم:

«من از آن روز که در بندِ توام آزادم /// پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم». [۳]

اما یک پرسش؛ آیا ممکن است روزی برسد که ما فارسی‌زبانان همین بیت‌های روان و بی‌نیاز از معناکردن را نتوانیم بخوانیم و از فهمیدنِ معنای آن عاجز باشیم؟ کافی است به رفتار فردی و اجتماعیمان در قبال زبان فارسی بیندیشیم.

به‌راستی چرا؟

حال بیاییم فارغ از آنچه در سطرهای پیشین آمده است، این چند جمله و عبارت را از نظر بگذرانیم:

«به من مسیج بده»؛ «پکِ مواد غذایی بین نیازمندان توزیع شد»؛ «دو باکس آب معدنی بخر»؛ «می‌ترسم آلرژیم عود کنه»؛ «از بین آیتم‌ها یکی را انتخاب کنید»؛ «اوکی! قبول کردم»؛ «فستیوال فیلم فجر»؛ «آگهی استخدام ادیتور»؛ «اسپیکر برای کامپیوتر»؛ «فلانی آدم اکتیوی است»؛ «ایربگ اتومبیل»؛ «از فِیسش خوشم آمد»؛ «پرینترِ دست دوم»؛ «پیج ما را فالو کنید»؛ «صفحه‌ ای چند ترنسلیت می‌کنید؟»؛ «فردا تایم میکاپ دارم»؛ «توریست‌های چینی»؛ «برای من هات‌چاکلت سفارش بده»؛ «باید بلد باشی خوب پرزنت کنی»؛ «ددللاینِ پرداختِ بدهیِ باشگاه، آخرِ همین ماه است»؛ «رنکینگ تیم ملی فوتبال ایران در ماه جاری»؛ «ژورنالیست‌ها خوب این مسائل را بلدند»؛ «باید منتظر فیدبک این ماجرا باشیم»؛ «من در فیلدهای مختلفی تخصص دارم»؛ «این اکانت، فیک است»؛ «جواب را برایمان کامنت کنید»؛ «یک سیو عالی از دروازه‌بان آرژانتین»، «ما به دنبال لیدرهای این تجمع هستیم»؛ «آموزش مارکتینگ»؛ و «تاچِ موبایلم از کار افتاده».

این جمله‌ها و عبارت‌ها و صدها جمله و عبارتِ این‌چنینیِ دیگر که ما فارسی‌زبانان امروزه در گفت‌وگوهای محاوره‌ ای یا حتی رسمی مان به کار می‌بریم، به‌طرز واضحی با فضای کلی زبان فارسی از گذشته تا دو، سه دهه پیش تفاوت دارد. وجه اشتراک همگیِ آنها نیز در دارا بودن واژه‌هایی از زبانی بیگانه است؛ و دردا و دریغا که برای همه این لغت‌های غیرفارسی، معادل‌های فارسیِ کاربردی وجود دارد.

آیا به‌واقع نمی‌توان به جای «مسیج» از «پیامک» استفاده کرد؟؛ و یا «بسته مواد غذایی» را به جای «پکِ مواد غذایی» به کار برد؟ واژه «آرایش» چه ایرادی دارد که به جایش از «میکاپ» استفاده می‌کنیم؟ آیا اگر به جای «سررسید» یا «مهلت پرداخت» بگوییم «ددلاین»، طلبکار مهلتِ بیشتری به ما می‌دهد؟ «رده‌بندی» و «بازاریابی» آیا به‌ترتیب مفهوم «رنکینگ» و «مارکتینگ» را نمی‌رسانند؟ اگر در مصاحبه استخدام، به جای «زمینه» و «رشته»، از «فیلد» استفاده کنیم، متخصص‌تر به‌نظر خواهیم آمد؟

متأسفانه مصداق‌ها و نمونه‌های فراوان است و خوانندگان گرامیِ این گزارش اگر کمی تأمل نمایند، خود ده‌ها نمونه از کاربردِ واژگانِ بیگانۀ دارای معادل فارسی را در زبانِ امروزیان خواهند یافت.

بی‌تفاوتی یا احساس حقارت؟

نکته غم‌انگیزترِ این داستانِ تلخ، بی‌اهمیت بودنِ ورودِ چنین بیگانگانی به سرزمینِ بی‌دفاع‌ماندۀ زبان فارسی است. شماری از ما مردمِ فارسی‌زبان، گویی دچار نوعی حالتِ خاص شده‌ایم که کم‌ترین عِرق و تعصب و یا دلبستگی به زبانِ تاریخیِ سرزمینمان نداریم. انگار کم‌ترین اهمیتی برایمان ندارد که فارسی حرف بزنیم یا انگلیسی یا فرانسه و... .

گروهی دیگر نیز هستند که اصلش استفاده از واژه‌ها و اصطلاحات فرنگی را نشانه خاص بودن یا به‌روز بودن یا به قول معروف «باکلاس بودن» می‌دانند و به‌عمد اصرار دارند که واژه‌ها و اصطلاح‌های بیگانه بیشتر و متنوع‌تری را در کلام خویش به کار برند تا در امروزی بودنشان خللی رخ ندهد و از «کلاسشان» سَرِ سوزنی کم نشود. البته این نگرش، خاصِ امروز نیست و از اواسط عهد قاجاری به این سو که مطبوعات گسترش یافت و روابط با اروپا و بعدها با آمریکا بیشتر شد، این طرز نگرش به زبانِ فارسی دربرابر زبان‌های غربی نیز رفته رفته در میان برخی از فارسی‌زبانان رواج گرفت. اما در سال‌های اخیر با گسترشِ نفوذ فضای مجازی و دسترسی به آن، تلقی خودآگاه یا ناخودآگاهِ حقارتِ زبان فارسی در برابر زبان‌های فرنگی با شتابِ بیشتری در ذهن و تصوّرِ گروهی از اقشارِ اغلب جوان جامعه درحال ریشه دواندن است.

 برگی از شاهنامه

از نتایجِ ظاهریِ نهادینه شدنِ چنین نگرشی به زبانِ ملّی، این است که می‌بینیم در همه شهرهای کوچک و بزرگمان بر سردر بسیاری از مغازه‌ها و فروشگاه‌ها نام‌هایی غیرفارسی و غیرایرانی و به خط لاتین خودنمایی می‌کند. در تبلیغات کالاهای تجاری، کم نمی‌بینیم محصولاتِ تولید ایران را که با نشانه و نامِ تجاری غربی عرضه می‌شوند تا بهتر به فروش برسند. افرادی حتی در معرفیِ خویش در صفحه مجازیشان هم استفاده از زبانِ فارسی را نوعی سرشکستگی می‌پندارند و در کنار اینان، کم نیستند فارسی‌زبانانی که حتی امضایشان نیز به زبان انگلیسی و خط لاتین است!

البته دربرابر چنین نگرش‌های همراه با بی‌تفاوتی و یا وادادگی نسبت به زبان فارسی، بوده‌اند دلسوزان و دلبستگانِ راستینِ زبان فارسی که همواره کوشیده‌اند با آگاهی‌بخشی به جامعه و دست‌اندرکارانِ امور، اهمیتِ حفظ زبانِ ملّی را یادآور شوند و در راستای حفظ آن بکوشند. برای نمونه، در ادامه بخش‌هایی از آنچه دو تن از دلسوزانِ زبان و ادب فارسی در دو دوره مختلف، برای حفظ این زبان گوشزد کرده‌اند، آمده است.

این وسوسه شیطان است

مرحوم استاد دکتر سید جعفر شهیدی، یکی از استادان برجسته زبان و ادبیات فارسی و از همکاران اولیه مرحوم استاد دهخدا در تدوین لغت‌نامه دهخدا بوده است. استاد در سخنرانی خویش در انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی که در اوایل دهه پنجاه صورت گرفته، ابتدا بخش‌هایی از چند متنِ علمی کهن فارسی، همچون «رساله نفس» ابن سینا، «التفهیم لاوائل صناعة تنجیم» ابوریحان بیرونی، «تاریخ بلعمی»، «حدودالعالم من المشرق الی المغرب» و «ذخیره خوارزمشاهی» سید اسماعیل جرجانی را برای حاضران می‌خوانند و تأکید می‌کنند که زبان فارسی، امروز نیز این توانایی را دارد که همچون گذشته، حتی مفاهیمِ علمیِ جهانِ امروز را با واژه‌ها و تعبیرهای فارسی، به فارسی‌زبانان عرضه کند تا نیازی به استفاده از عینِ واژه بیگانه در زبان فارسی نباشد. بخشی از سخنرانی مرحوم استاد شهیدی را بخوانیم:

«... شاید این پرسش یا اعتراض در ذهن بیاید که در آن دوره، تعداد شاخه‌های علم، همچنین مسائل مربوط به هر علم، محدود بود؛ اما با پیشرفت روزافزون علم و به‌خصوص توسعه صنعت در عصر ما چه می‌توان کرد؟ ما هر روز با یک یا چند مفهوم تازه علمی و جز علمی روبه‌رو می‌شویم؛ مفهوم‌هایی که مصداق عینی و یا ذهنی دارد. این مفهوم‌ها در گذشته نبوده و تازه پیدا شده است، آن هم در کشورهای مغرب زمین... . می‌گویید باز هم زبان فارسی توانایی دارد که قالب‌هایی برای این مفهوم‌ها بیابد؟ حقیقت این است که فراوانی این مفهوم‌های روزافزون از یک سو؛ و ناآشنایی یا بی‌اعتنایی ما به زبان خودمان ازسوی دیگر، سبب شده است که وحشت‌گونه‌ ای ما را بگیرد؛ و یا روشن‌تر بگویم، هر چند گفتنِ آن را خوش ندارم، عقده حقارتی در ذهن بعضی از ما پیدا شده است که بپندارند امروز دیگر زبان فارسی نمی‌تواند وسیله تعبیر از مقصودهای علمی باشد. ولی یقین داشته باشید که این وسوسه شیطان است، نه نَفَسِ رحمان.

 استاد سید جعفر شهیدی

ما تنها نیستیم که با علوم و ادبیات مغرب زمین آشنا شده‌ایم و به استفاده از آن نیازمندیم. کشورهای دیگر آسیایی و آفریقایی هم، چنین نیازمندی و یا دشواری را دارند. مصر، هندوستان، ترکیه و کشورهای عربی زبانِ شمالِ آفریقا؛ ولی می‌بینیم آنها به‌جای اینکه از این مشکل بهراسند و خود را ببازند، بردباری نشان می‌دهند و فداکاری می‌کنند؛ مفهوم را به عاریت می‌گیرند و معادلی از زبان خود برابر آن می‌نهند. از کشورهای عرب‌زبان نمونه بیاورم. عرب‌ها برای کلمه «تانک» که عیناً در زبانِ ما به کار می‌رود، معادلی ساخته‌اند.

تانک در رفتار، همانندی با جانوران سنگین وزن و یا کوتاه‌پا دارد که عرب بِدان‌ها «جنبنده» می‌گوید. از ریشه «دب» که به معنی جنبیدن است، صفتِ «دبابه» را گرفتند و برابر تانک گذاشتند. برابر رادیو که کار آن پخش آواز است، از ریشه «ذیاع» کلمه «مذیاع» را ساختند.

طبیعت زبان فارسی چه از نظر ساختمان، چه از نظر پختگی زبان و دیرینگی آن و فراوانی مفردات الفاظ، قابلیت بسزایی برای تعبیر از این مفهوم‌ها دارد. چرا ما برای برطرف کردنِ نیازمندی خود چنان کاری نکنیم؟ چرا مترجمان و گویندگان و نویسندگان ما از اندک صرف وقتی برای مراجعه به فرهنگ‌ها خودداری می‌کنند؟ چرا برای آسانیِ کار و یا تظاهر به فرنگی‌مآبی می‌کوشند واژه‌های فرنگی را به کار برند، تا اندک‌اندک برای خود در زبان ما جا باز کنند؟ پیدا است که ساختنِ واژه‌های علمی کارِ مترجم و نویسنده نیست، اما به‌راستی زبانِ ما آن اندازه بی‌نوا است که برای کلمه‌هایی مانند «جک»، «انکدت» [۴]، شو، فرانشیز، پرتره، پلان، توریست رسپشن، ماکت و امثال آن هم معادل ندارد؟». [۵]

جدّی گرفتن قابلیت‌ ترکیب‌سازی زبان فارسی

دغدغه حفظ زبان فارسی محدود به سال‌ها و دهه‌های اخیر نیست. از همان عهدی که شعار تجدّدخواهی بر سر زبان‌ها افتاد، عدّه‌ ای به فکر حراست از زبانِ ملّی در برابر موجِ برخاسته از تجددخواهی بوده‌اند. آنچه در سطرهای ذیل آمده، بخشی است از نوشته یکی از ادیبانِ عهد مظفرالدین شاه به نام میرزامهدی خان. وی در نوشته خویش که در روزنامه حبل‌المتین، از نشریات معروف عهد مشروطه، به چاپ رسیده، با توجه به ویژگی ترکیب‌سازیِ زبانِ فارسی، خواهان توجه همگان نسبت به حفظ این زبان در برابر نفوذ واژگانِ بیگانه شده است و راهکارهای خویش را نیز مطرح کرده. در بخشی از نوشته میرزامهدی خان آمده است:

«هرگاه نظر به اشتقاق الفاظ موجودۀ فارسی کنیم، ظاهر خواهد شد که لغتِ پارسی [= زبان پارسی] دارای این قابلیت است که اسمای تازه برای اشیای جدیده وضع و جعل کنیم و این کار را بر اصولی که در دست است، می‌توان جاری نمود. مثلاً «آکسیجن» [Oxygen] مادّه‌ ای است هوایی و در علم کِمِستری [Chemistry] که در فرانسه آن را شیمی گویند، محقق شده که [آن] علت تکوین حموضت، یعنی ترشی است و از اشتقاق لفظش که در اصل یونانی است، ظاهر است که به معنیِ ترشی‌زاینده می‌باشد؛ و در تراجم کتب کِمِستری در مصر، آن را «مُوَلِّدُ الحُموضة» [۶] نام نهاده‌اند. اگر ما از لفظ ترشی و انگیختن، اسمی مرکّب کنیم، مثلِ «تُشَنگِز»...، مطابق با قواعد قدیمه خواهد بود به معنی «ترشی‌انگیز». همچنین برای «هیدروجن» [Hydrogen] که نیز مادّه هوایی است و تکوین و تولید آب می‌کند و در ترجمه عربی، آن را «مُوَلِّدُ الماء» گفته‌اند، لفظِ «آبَنگِز» بتراشیم، یعنی «آب‌انگیز»...، لفظی مختصر و خوش وضع می‌شود. مادّه هوایی نیتروجن [Nitrogen] که «مُوَلِّدُ الشّوره» ترجمه آن است، [اگر] برایش لفظِ «شُرَنگِز» بر وزن تُشَنگِز وضع کنیم، یعنی «شوره‌انگیز»، مقصود حاصل می‌شود و اهل انصاف خود انصاف دهند که آیا این الفاظ مختصرتر از الفاظِ «مُولّد الماء»، «مُولّد الحُموضة» و «مُولّد الشّوره» می‌باشند یا نه. صورت الفاظ مذکوره نیز به پارسی می‌ماند و بدین طریق هزارها لفظ می‌توان تراشید و زبان را وسعت داد». [۷]

البته مرحوم میرزامهدی خان، در سخن خویش این احتمال را هم داده است که شاید این رویه پیشنهادیِ او برای معادل‌سازی در زبان فارسی با اعتراض‌هایی روبه‌رو شود؛ به‌همین دلیل، کمی هم درباره پیشینه این شیوه در زبان فارسی توضیح داده است. وی یادآور شده است که آنچه او پیشنهاد داده، نه‌تنها بدعت به‌شمار نمی‌آید، «بلکه طریقه قدیم است که حالا متروک شده و غرض از تحریر، این است که باز همان طریقه دیرینه را جاری نماییم. در تأیید این طریقه مثالاً الفاظی چند را می‌نگاریم تا خُرده‌گیران را موقع نکته‌چینی باقی نماند.

مثلاً لفظ «پژواک» که به معنی صدایی است که از کوه یا گنبد بیرون می‌آید، اصلش «پژ» به معنی پس است، چه سین و زا و ژای پارسی با هم تبدیل می‌یابند؛ و «واک» در زبان قدیم پارسی به معنی صدا است و معنیِ ترکیبیش «پس‌آمدنِ صوت» شد. یا مثلاً در لفظِ «میگو» به معنی روبیان که آن را «جَرادُ البَحر» [۸] گویند...، در اصل «میگ‌آو» بوده، یعنی ملخ آبی؛ و به‌تدریج الف حذف شده، «میگو» شد... . یا در لفظ «سوار» به معنی «راکب»، اصلش «اَشوْبار» بوده است؛ «اَشوْ»... در زبان سنسکریت و پارسی باستان و زَند [۹] به معنیِ «اسب» است و «بار» به معنی «راکب» و «سنگینی» و مجموع، به معنی آن‌که یا آنچه بر اسب باشد. اَشوبار، اَسوبار و به‌تدریج اَسوار شد و الحال «سوار»، مخففِ «اَسوار» مروَّج است... .

علی هذا القیاس صدها لفظ در پارسی موجود است که اشتقاقش را می‌توان دریافت نمود؛ و همچنین صدها بَل هزارها لفظ است که زحمت کشیده، اشتقاقش را باید پیدا کرد؛ و این زحمتی است که بی‌سود نخواهد بود و توسیع کلّی در زبان پیدا خواهد شد.» [۱۰]

 برگی از کلیله و دمنه

آنچه در قالبِ این سیاهه از نظر خوانندگان ارجمند گذشت، تلنگری است برای یادآوری وظیفه ملّی و تاریخی تک‌تکِ ما نسبت به زبانی که سال‌ها و سده‌ها، میراثی گرانبها را برای ما پدید آورده است؛ و ای کاش قدر بدانیم میراثِ ادبیِ بی‌نظیرمان را که از گوشه و کنار تاریخ، در قالب نسخه‌های خطی فارسی به دستمان رسیده. بخشی از این میراث با کوشش‌ها و مجاهدت‌های عالمانه دوستدارانِ زبان فارسی و فرهنگ ایرانِ اسلامی، به چاپ رسیده و منتشر شده است. اگر ما جزو آن دسته از فارسی‌زبانانی باشیم که حفظ زبانِ ملّی هنوز جزو دغدغه‌هایمان درنیامده، شاید با جدّی‌تر گرفتنِ مطالعه میراثِ ادبی سرزمین عزیزمان، کم‌کم نسبت به حفظ زبان شیرین، تمدّن‌ساز و البته مظلوم فارسی توجه و التفات بیشتری پیدا کنیم.

ارجاع‌ها:

۱. «تاریخ سیستان»؛ مؤلف ناشناس؛ تصحیح ملک‌الشعرای بهار؛ تهران: اساطیر؛ ۱۳۸۹؛ ص ۲۰۹ و ۲۱۰.

۲. «دیوان رودکی سمرقندی»؛ ابوعبدالله جعفر بن محمد؛ تصحیح قادر رستم؛ تهران: مؤسسه فرهنگی اکو؛ ۱۳۹۱؛ ص ۷۲.

۳. «غزل‌های سعدی»؛ مصلح بن عبدالله؛ تصحیح غلامحسین یوسفی؛ تهران: سخن؛ ۱۳۸۵؛ ص ۲۰۴.

۴. Anecdote؛ در فارسی هم به معنی قصه و  حکایت و هم به معنی افسانه‌پردازی به کار رفته است.

۵. «قابلیت زبان فارسی»؛ سید جعفر شهیدی؛ مجله یغما؛ فروردین ۱۳۵۳، شماره ۳۰۷؛ ص ۲۴ و ۲۵.

۶. یعنی تُرشی‌آفرین یا ترشی‌زا.

۷. «گلچینی از دیرینه‌ها: سخنان میرزامهدی خان درباره زبان فارسی و حفاظت و تقویت آن»؛ میرزا مهدی‌خان؛ نامه فرهنگستان؛ زمستان ۱۳۸۴، شماره ۲۸؛ ص ۱۹۳.

۸. یعنی ملخ دریایی.

۹. در پارقی توضیح داده شده است که ظاهراً مراد زبان اوستایی است. («گلچینی از دیرینه‌ها: سخنان میرزامهدی خان درباره زبان فارسی و حفاظت و تقویت آن»؛ میرزا مهدی‌خان؛ نامه فرهنگستان؛ زمستان ۱۳۸۴، شماره ۲۸؛ ص ۱۹۴.)

۱۰. همان. ص ۱۹۳.

ّپارسی راپاس بداریم

پیام ها

نظرتان را بیان کنید

پیام های ارسالی پس از تایید منتشر خواهند شد