جریان های سیاسی برای رسیدن به سطح نخست گزینش مردم باید به بازبینی استراتژی و تاکتیک های سیاست ورزی خود اهتمام ورزیده و خود را با تغییرات نه چندان کند در بطن زندگی مردم هماهنگ کنند. اصولگرایان هم از این قانون مستثنا نیستند و شاید تلاش های منتقدانه برخی از آن ها در راستای همین هماهنگ سازی باشد.

به گزارش بدراقتصادبه نقل ازگروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا، تحولات دو دهه گذشته در عرصه سیاست ایران، جریان محافظه کار این عرصه یعنی اصولگرایان را گاهی به اوج حضور در قدرت و گاهی به حضیض انزوا رسانده است. با تمام فراز و فرودها اصولگرایان هم مانند دیگر جریان های سیاسی رقیب تمهید و تدارک برای حضور و اثربخشی بیشتر در سطح نخست قدرت را دستور کار دارند. هرچند در مسیر این اثربخشی با چالش های بسیاری روبرو هستند اما به همان میزان هم می توانند از ظرفیت ها و فرصت های موجود بهره برده و بار دیگر به انتخاب نخست مردم تبدیل شوند.
افول ستاره اقبال اصولگرایان از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و در خرداد سال 92 آغاز شد. نتیجه صف آرایی پنج اصولگرا از طیف های مختلف این جریان در برابر حجت الاسلام «حسن روحانی» پیروزی او در انتخابات بود و این آغاز کم سویی هرساله ستاره اصولگرایی در سپهر سیاست ایران.
دو سال بعد آن ها کرسی های مجلس دهم در مهمترین حوزه انتخابیه یعنی تهران را با نتیجه سی بر صفر بر اصلاح طلبان لیست امید باختند تا شرایط برای اصولگرایان دشوار شود. این دشواری در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم و شوراهای شهر و روستای پنجم به اوج رسید و با انتخاب مجدد روحانی به ریاست جمهوری و پیروزی قاطع جریان رقیب در انتخابات شوراهای شهر تهران، این افول به شکلی مشهود به وقوع پیوست.
در حوزه سیاست ورزی جوامعی مانند ایران اما این افول به معنی پایان کار سیاسی نیست و چه بسا می تواند آغازگر و جرقه بازبینی در اهداف و استراتژی های سیاسی قلمداد شود. به دیگر سخن این شکست های متوالی گرچه در دوران خود تهدیدی برای حیات اصولگرایی به شمار می رفت اما در برهه کنونی می توان از آن به عنوان فرصتی برای جبران از دست رفته ها بهره برد. این فرصت بهره برداری اما منوط و مشروط به رعایت قواعدی است که عقلا و ایدئولوگ های اصولگرا باید با درک آن به بازبینی و بازشناسی راه و روش های نو برای اثرگذاری در مسیر پیشرفت سیاسی اقدام کنند. مهمترین شرط این بازشناسی، بازگشت مقتدرانه به بطن جامعه ایران است. بازشناسی عمیق تغییراتی غیرقابل انکار، گسترش میدان این بازشناسی به تمام اقشار جامعه، پذیرفتن شکست های پیشین و تعیین رسالتی متناسب با دغدغه های جامعه برای آینده.
دوری از جامعه و تغییرات روی داده در متن زندگی و تفکر مردم مهمترین تهدیدی است که جریان اصولگرا هم با آن مواجه بوده و هم با تداوم شرایط کنونی بازهم با آن دست به گریبان خواهد بود. رجوع دوباره به مردم جامعه ایران در دهه نود نشان می دهد که نوع دغدغه ها، سطح تفکر و شیوه زندگی آن ها تغییرات محسوسی را حتی نسبت به یک دهه پیش داشته است و این تغییرات گرایش سیاسی و اجتماعی آن ها را دگرگون کرده است. پیشبرد استراتژی سیاسی در قالب این تغییرات می تواند ظرفیت گسترده ای از تاثیرگذاری در اختیار جریان اصولگرا قرار دهد و از این منظر به عنوان فرصت برای آن ها قلمداد شود اما غفلت از این تغییرات و یا حتی انکار آن ها می تواند آن ها را بار دیگر مغلوب جریان رقیب در انتخابات پیش رو کند.
تمام داستان فرصت و تهدید برای اصولگرایان تنها توجه به دگرگونی های جامعه و لحاظ آن در استراتژی سنجی برای آینده نیست. انشقاق غیرقابل کتمان میان جریان ها و طیف های سیاسی حاضر در اردوگاه اصولگرایی نیز از جمله تهدیدهایی است که این جریان با آن روبروست. با تغییر و تحولات به وقوع پیوسته طی روزهای گذشته در جمنا (جبهه مردمی نیروهای انقلاب) که قرار بود فصل الخطاب طیف های فکری اصولگرا باشد، بار دیگر موضوع وحدت نظر در عرصه سیاست ورزی به بحثی مهم تبدیل شده است. اصولگرایان در انتخابات سال های 94،92 و 96 نتوانستند به اجماعی مشخص بر سر کاندیدایی معین برسند. این تهدید همچنان در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری پیش رو هم تکرار خواهد شد اگر عقلای اصولگرا بر سر یک پارادایم مشخصی درباره شرایط کاندیدای واحد به نتیجه مطلوب و مشترک رسند.
در برهه کنونی اصولگرایان ، رهبری مقبول و محبوب که تمام طیف های این جریان را زیر پرچم وحدت و کاریزمای خود گرد آورد ندارند. این موضوع در ظاهر به عنوان پاشنه آشیل اصولگرایی هم در نظر گرفته می شود اما در صورت رسیدن به اجماع بر فردی که مقبول تمام طیف هاست، معیارهای رهبری را دارد و به دغدغه های جامعه مسلط است فرصتی است که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت.
نظرتان را بیان کنید
پیام های ارسالی پس از تایید منتشر خواهند شد
پیام ها